مرا تن زورق است و ناخدا دل
در این زورق بود فرمانروا دل
رسد فایز بساحل یا شود غرق
نمیداند کجا ما را برد دل
***
من از دست کماندارن ابرو
نمی تونم گذر کردن بهر سو
لبان لعل چون خون کبوتر
سواد زلف چون پر پرستو
درباره این سایت